امسال هم گذشت. قیمه ها را خوردیم و دسته ها را دیدیم و از صدای مداحی ها انتقاد کردیم و عکسهای شمع را لایک کردیم و امروز روز آخر تابستان است و پاییز این پادشاه فصل ها در راه است و باید به فکر عکس پروفایل جدید بود... به همین راحتی. کربلا در عراق است و عاشورا پریروز بود. حالا اگر توی همین اتاق محل کارمان به کارمندی ظلم شود چه ربطی به کربلا دارد و اگر سر برج حقوق کسی را به ناحق کم کردند چه ربطی به عاشورا دارد و کی گفته اصلا که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟
من هم که اینها را مینویسم از پاکی و دغدغه نیست که یکی هستم صدبدتر از هزار نفری که نقدشان میکنم و امروز باز نگرانی دانشگاه و قسط و خرید خانه و فروش ماشین و اضافه وزن و کمبود دلخوشی تمام زندگی ام را پر خواهد کرد و فردا و پس فردا و همیشه هم به همین منوال...
پ.ن: سنگینی سرهای بر سر نیزه، امروز بر کتفهایی است که ...
...که نمیدانم . کلمه کم میاورم. که بلد نیستم از مادری که دو پسرش را از دست داده و برادرهایش را و برادرزاده هایش را بگویم...
مویه ی این آهنگ را دوست دارم
شنبه 31 شهریور 1397 ساعت 11:57 ق.ظ